جمعه 86 تیر 29 ساعت 5:5 عصردر راه بازگشت به منزل . . .
- سلام رفیق ! حالت خوبه ؟ چه خبر ؟ کم پیدایی دیگه یادی از ما نمی کنی! ظاهرا خیلی گرفتاری حسابی از وقتی ازدواج کردی دیر به دیر می بینیمت . . .
- سلام، حال شما، رفیق شفیق ما، خیلی مخلصیم، باورت نمی شه خیلی گرفتارم، مشکلات زندگی مگه می زاره که آدم یه گردشی بره یه حال و هوایی عوض کنه، از وقتی هم که ازدواج کردیم دیگه هیچی، این خانم ها هم مگه می گذارن آدم نفس بکشه، کلی خواسته دارن، حالا مرد می خواد تا اجابت نکنه و اونا رو به خواسته هاشون نرسونه، مگه می تونی، باورت نمی شه دلم لک زده برای یه لقمه گردش و تفریح !!!
- خب الان کجا داری می ری ؟
- کجا دارم می رم ؟ خونه دیگه! مگه جای دیگه ای هم دارم ؟!!! صبح مستقیم محل کار، شب صافتقیم خونه ...
- از خانمت چه خبر ؟ حالشون خوبه ؟ چه می کنند صبح تا شب که نیستی، حتما بنده خدا تنهای تنها توی خونه می شینه تا تو برگردی خونه؟ یه جورایی می شه گفت چشم انتظار باز شدن درب خونه است تا دوباره تو رو ببینه ...
- ای بابااااا !!! دلت خوشه ها رفیق، باز زدی به تریپ این داستان های عشق و عاشقی، حوصله داری، صبح تا شب داریم می دویم مثه چهارپا !!!!!!! آخرش کی حال این مسخره بازی ها رو داره، خب زنه دیگه، باید بشینه توی خونه، یا بالاخره به کارای خونه برسه دیگه، یا جمع آوری کنه، جارو بزنه، غذا بپزه، لباس بشوره .... برای همین چیزاست دیگه، خب منم که دارم صبح تا شب می دوم دنبال یه لقمه نون .... برای زندگی، دیگه چی می خوان، می شینن تا براشون پول ببریم ...
- فلانی !!! خیلی از اون موقعی که با هم حشرو نشری داشتیم تغییر کردی!!! فکر می کردم که الان که می بینمت حرفای بهتری ازت می شنوم!!! اصلا ازت انتظار نداشتم!!! نمی دونم چی و چه جوری بهت باید بگم، ولی باید بگم که سخت داری اشتباه می کنی و اگه اینجوری ادامه بدی چند سالی نمی گذره که به مشکل بر می خوری ... هم به خودت سخت می گذره هم به خانمت ...
ببینم!!! تو فکر می کنی زن، نگهبان و سرایدار خونه است که از صبح که تو می ری سر کار از خونه تو و از دارایی های تو نگهداری کنه، تا تو بر گردی ؟!!!
ببخشید اینجوری بهت می گما ولی چون دوستت دارم و از این وضعیت ناراحت می شم می گم ...
یه چیزی بگم گوش می دی ؟ قول می دی اگه بهت بگم اجرا کنی الان که داری می ری خونه ؟
- ای بابا، تو هم مارو گیر آوردی ها، مثل اینکه خیلی شارژی
- فلانی گوش بده ... قول می دی عمل کنی ؟ بگم ؟ اصلا بگو ببینم منو قبول داری یا نه؟ مثل قدیما!
- خب بله که دارم، تازه خیلی هم دوستت داشتم و دارم
- خب فدای تو، فدای رفیق عزیزم، قول بده اینایی که بهت می گم الان که داری می ری انجام بدی باشه ؟
- باشه، بخاطر گل روی تو که خیلی دوستت دارم، باشه، خب حالا بگو ببینم چی هست ! منم الکی ندونسته قول دادم ؟
- ببین، خیلی راحته، راحت تر از اون چیزی که فکرشو بکنی ... اصلا بیا بریم تا سر کوچه کارت دارم ...
- وااااااااای اخوی باااااور کن خستم باشه برای بعد
- تو بیاااااااا، گوش بده به حرفم
. . . . . . . . . .
- سلام آقا، حال شما خوبه ؟ یه شاخه از اون گل های رز قرمز لطف می فرمایید ؟ ... دست شما درد نکنه، لطفا دو تا بدید ...
چقدر شد ؟
- رفیق بزار خودم حساب کنم، چیکار داری می کنی
- تو حرف نزن بزار کارمو بکنم، بیا بریم، تا دم درب خونه باهات می یام
. . . . .
- خب رسیدیم، من دیگه باید برم، خیلی خوشحال شدم از اینکه بعد مدتی دیدمت ...
- فلانی یه چند تا مطلب (البته ببخشیدا منو تو خیلی صمیمی هستیم) الان که رفتی توی خونه، خودت درب داخلی آپارتمان رو باز نکن، در بزن، بزار خانمت بیاد دم در ...
وقتی درو باز کرد یه لبخند بهش بزن بگو سلام، بعدش اون گلی که گرفتی پشتت بیار جلو، بگو تقدیم به همسر عزیزم و مهربان ترین مهربان ها ! برو داخل، همسرتو در آغوش بگیر، بگو دلم برات تنگ شده بود از صبح که ندیدمت! انگار وقتی کنارم نیستی دنیا برام ارزشی نداره، می دونی! همه امیدم برای فعالیت روزانه و تلاش برای زندگی، تو هستی، از خدا ممنونم که تو رو به من داده و فکر می کنم مایه رشد و ترقی من توی زندگی، تو بودی، امیدوارم از من راضی باشی ...
اینا رو که گفتی و لبخند رضایت همسرتو که دیدی، متوجه میشی که تا حالا اشتباه می کردی که این دیدگاه رو نسبت به همسرت داشتی و فکر می کردی اون تو رو فقط بخاطر پول و فراهم کردن مایحتاجش می خواد... و می بینی که برای اون از هر چیزی مهم تر ! آرامشیه که در کنار تو بدست میاره، پس شتاب کن، برو داخل و من هم برات بهترین آرزوها رو در شب لیله الرغائب دارم و امیدوارم که تا آخر عمر یه زندگی سراسر عشقولانه داشته باشی ...
خب فدای تو بشم کاری نداری دیگه
- رفیق بیا داخل یه چایی چیزی
- نه ممنون باید برم برسم خونه، خانمم منتظره، گفته بریم با بچه ها بیرون یه چرخی بزنیم، یه چند وقته بنده های خدا منو تحمل کردن، نتونستم ببرمشون بیرون از خونه، احتمالا می ریم تا یه پارک نسبتا ساکت و خلوت، یه گپی با هم بزنیم، منم خودم احتیاج دارم که در کنار خانوادم باشم
- رفیق پس ... پس ... پس اگه اجازه بدی منم با خانمم بیام با هم بریم، مزاحم نیستم ؟
- این چه حرفیه خیلی خوشحالم که اینو گفتی،خب تو برو خونه این کارایی که گفتم انجام بده، منم می رم ببینم خانوادم برنامشون چیه، بعد بهت زنگ می زنم که تو از این ور با ماشینت بیایی سمت ما و با هم دو ماشینه بریم، حتما به بچه ها هم خوش می گذره، خانم منم تنها نیست ...
- پس برو برو تا منم برم به خانمم خبر بدم لباسم هم عوض کنم و منتظر بمونم تا خبر بدی
- باشه قربانت، یا علی خدانگهدارت باشه
- همچنین
متن فوق توسط: بی احساس نوشته شده است| نظر با احساس ها ( نظر)